نوشته شده توسط : zohre
کشور ما، ایران به عنوان یکی از با قدمت ترین کشور های دنیا شناخته شده است.
به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ایرانیان همراه در اختراع و دستیابی به فن آوری های نوین پیشرو بودند، از جمله دستاوردهای ایرانیان می توان به کشف مس و آتش ایرانیان بودند.
 
هر چه دستیابی به امکانات رفاهی در زمان های قدیم شکل گرفته باشد، نشانگر پیشرفت یک جامعه است.
 
اینجا اولین های ایران را در قرن معاصر بررسی میکنیم.
 
 
 
 
این اتومبیل بنز، در سال 1321، به عنوان نخستین اتومبیل پلیس، مورد استفاده اداره شهربانی کل کشور قرار گرفت.
 
 
 
 
 
 
 
 
انتهای پیام/


:: موضوعات مرتبط: ورزشی , ,
:: برچسب‌ها: عکس قدیمی ، تهران قدیم ، اولین پول ایرانی ، اولین ماشین پلیس ، اولین منو ,
:: بازدید از این مطلب : 299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 9 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre
مشاهدات عينی خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان از محل سقوط شهاب سنگ
به گزارش خبرنگار اعزامی حوزه فن‌آوری‌های نوین گروه علمی پزشكی باشگاه خبرنگاران جوان به محل سقوط شهاب سنگ؛ شب گذشته خبري مبنی بر سقوط شهاب سنگ  در سه استان قزوين ، زنجان و همدان در فضاي مجازی و برخي سايتها حسابی خبرساز شد.
 
با اعزام تيم خبری باشگاه خبرنگاران جوان به محل رويداد و مختصات تقريبی اعلام شده توسط ستاره شناس همراه با تيم خبري رد اين شهاب سنگ را در  محل شوره زارهاي جاده ي نجم آباد در پنج كيلومتري شهر اشتهارد زده شد. با توجه به مشاهدات حضوری و عينی و تحقيقات به عمل آمده اين سقوط مربوط به بارش دلتای دلوي است بارشی كه هرساله در هفته اول مرداد ماه به اوج خودش می‌رسد كه موضوع غير معمولی نيست.
 
اپراتورهای اورژانس منطقه و همچنين نيروهای انتظامی و آتش نشانی در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان اعلام كردند خوشبختانه اين سقوط هيچ خسارت مالی و جانی برجا نگذاشته است و تنها با رويت يك نور همراه بوده است. اما دليل مشاهده برخي از مردم سه استان قزوين ، زنجان و همدان همجوار بودن و فاصله ي كم تا مختصات سقوط بوده است، در تصاویر زیر مختصات محل سقوط شهاب سنگ مشخص گردیده است.

با این حال تیمهای تحقیقاتی همچنان مشغول بررسی محل دقیق‌تر سقوط این شهاب سنگ هستند.

 
 

برای دیدن فیلم مصاحبه با شاهدان عینی اینجا کلیک کنید.
 
گزارش از محمد كرم درآبادی و سجاد صابری
 
انتهای پیام/


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: شهاب سنگ , سقوط , قزوين , زنجان , همدان , اصابت , زمين , نجوم ,
:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 9 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre

تسنیم گزارش می‌دهد؛

سایه کم‌لطفی بر سر حاشیه‌نشینان خراسان جنوبی

خبرگزاری تسنیم:مهاجرت گسترده روستائیان خراسان جنوبی به دلیل خشکسالی‌ها به روستاهای اطراف بیرجند موجب بروز پدیده حاشیه نشینی شده که معضلات آن در نبود برنامه‌ریزی مسئولان درحال رشد است.

 

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بیرجند، در چند سال اخیر به دلیل مهاجرت گسترده مردم روستاها به شهرستان بیرجند جمعیت حاشیه نشین این شهر به روستاهای اطراف سراریز شده و ساکنان این روستاها با مشکلات فراوان مواجه شده‌اند.

سیل مهاجرت از شهرها و روستاهای خراسان جنوبی به بیرجند علاوه بر رشد جمعیت شهری بیرجند که در هیچ یک از آمار نشانی از آنها دیده نمی‌شود و از سوی دیگر گرانی زمین در مناطق مسکونی شهر سبب شده که طیف زیادی از مهاجران از شهر بیرجند سرازیر و به مناطق حاشیه رانده شده و در روستاهای اطراف شهر سکونت پیدا کنند.

خشکسالی‌های 17 ساله در استان خراسان جنوبی موجب  شده تا روز به روز شاهد مهاجرت گسترده روستائیان به مرکز استان و روستاهای اطراف آن باشیم و اینجا زلزله ای در جریان است که مهیب‌تر از هر زمین لرزه‌ای تن انسان را می‌لرزاند زلزله‌ای از جنس نبود خدمات زیرساختی و بهداشتی و آسیب‌های اجتماعی.

حاشیه‌نشینی پدیده‌ای است که با اسکان غیررسمی و بدون مجوز گروه بزرگی از مردم در مکانی در کناره شهرها ایجاد می‌شود و حاشیه نشینی در شهرهای ایران به صورت شهرک‌نشینی در حومه شهرها و همچنین آلونک‌نشینی دیده می‌شود.

در شهرستان بیرجند از جمله شهرک‌ها و روستاهای حاشیه نشین می‌توان به امیرآباد، حاجی آباد، چهکند و دستگرد اشاره کرد.

در زندگی امروز مردمی که در روستاها زندگی می‌کنند در پی شغل و زندگی بهتر و درآمد بیشتر به شهرها مهاجرت می‌کنند اما در شهرها به علت گرانی مسکن یا نداشتن پول کافی برای خرید خانه مجبور به سکونت در حاشیه شهرها شده که یا مسکن ارزان تر است و یا اینکه به صورت غیرقانونی دست به ساخت محلی برای زندگی خود و خانوادشان می‌زنند.

البته سکونت در حاشیه شهرها حتما به معنی فقیر بودن نیست چرا که شاید خانواده ای از وضعیت مالی خوبی برخوردار باشد ولی به دلایلی از جمله نزدیکی به اقوام و یا محل شغلی این منطقه را برای سکونت انتخاب کرده است.

با این وجود چه فقیر و چه پولدار ، حاشیه نشینی موجب نامطلوب شدن سیمای شهر، پایین رفتن سطح بهداشت عمومی و سلامت و گسترش اعتیاد می‌شود که این آثار به تدریج در مرکز شهر نفوذ کرده و سیستم مطلوب شهر را برهم می‌زند.

کنترل حاشیه نشینی بیرجند با انتقال آن به اطراف روستاهای مجاور شهر

مدیرکل راه و شهرسازی خراسان جنوبی در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم در خصوص تعریف خود از حاشیه نشینی اظهار داشت: حاشیه نشینی و سکونت‌گاه‌های غیر رسمی به مناطقی از شهر گفته می‌شود که در آن ساخت و سازهای غیرمجاز انجام شده و فاقد سند ثبتی باشند که این پدیده را در شهر بیرجند به علت برخی مهاجرت‌های روستایی ،سوء استفاده از ناآگاهی برخی متقاضیان زمین که در دام زمین خواران افتاده‌اند و گرانی قیمت زمین شهری ایجاد می‌شود.

مهدی جعفری افزود: شهرستان بیرجند تنها شهر بالای 100 هزار نفر خانوار است که در اولویت تهیه طرح توانمندسازی سکونتگاه غیررسمی توسط شرکت عمران و بهسازی شهری ایران قرار گرفت و این طرح حدود سال 1378 به تصویب رسید و شامل 3 محله جوادیه،کارگران و موسی بن جعفر(ع) و مساحت تقریبی 180 هکتار است.

وی تصریح کرد: با همکاری دستگاه‌های اجرایی و مدیریت شهری، ساخت و سازهای غیرمجاز در مجاور شهر تقریبا کنترل شده و همچنین در قالب طرح مصوب علاوه بر اقدامات اجرایی و کالبدی، توصیه‌ها و اقدامات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مدیریت زمین و مسکن برای پیشگیری از این پدیده توسط دستگاه‌های اجرایی و نهادهای مردمی پیش‌بینی شده است.

مدیرکل راه و شهرسازی خراسان جنوبی بیان کرد: با کنترل گسترش پدیده حاشیه نشینی در بیرجند این پدیده در سال‌های اخیر اطراف روستاهای مجاور مرکز استان به وجود آمده است.

وی در خصوص حاشیه‌نشینی در سایر شهرهای استان اظهار داشت: در حال حاضر این پدیده تنها در بیرجند دیده می‌شود و خوشبختانه در سایر شهرستان‌های استان با فعالیت مدیریت شهری تا حد زیادی تحت کنترل است.

الحاق ساخت و سازهای حاشیه‌ای به طرح هادی

بخشدار مرکزی بیرجند نیز در گفت‌وگو با تسنیم در خصوص حاشیه نشینی اظهار داشت: این پدیده در حاشیه شهرهای بزرگ به وجود می‌آید و در واقع نباید افزایش جمعیت روستاهای امیرآباد، حاجی آباد، چهکند و دستگرد را حاشیه نشین تلقی کنیم چرا که این جمعیت به علت نبود شرایط مناسب در روستاها اعم از خشکسالی و نبود اشتغال به حاشیه پناه آورده‌اند.

علیرضا جعفری بیان کرد: مشکلات حاشیه نشینی به لحاظ اینکه ساخت و سازهای خارج از محدوده طرح هادی روستاها و بدون ضابطه و فاقد پروانه ساخت است صورت گرفته و عدم ارائه خدمات آب، برق و گاز مناسب در  دهیاری‌ها موجب می‌شود جمعیت بیشتر حاشیه نشین از شهرهای سربیشه، خوسف و درمیان و بعضی استان‌های دیگر به حاشیه بیرجند مهاجرت کنند.

وی افزود: اقدامات انجام شده در 4 سال گذشته شامل الحاق بعضی از ساخت و سازهای حاشیه شهر به طرح هادی روستاها برای واگذاری خدمات موجود است که با اجرایی شدن آن بخش مهمی از مشکلات رفع شده و مابقی در حال پیگیری است.

بخشدار مرکزی بیرجند گفت: علت اصلی مهاجرت به حاشیه مراکز استانی نبود شغل و درآمد و خشکسالی‌های حادث شده به استان و کاهش شدید قنوات و مقرون به صرفه نبودن کشاورزی از جمله عوامل مهاجرت و حاشیه نشینی در روستاهای همجوار است.

رنج دانش‌آموزان حاشیه نشین بیرجند از کمبود فضای آموزشی

از جمله مسائل مهم مردم حاشیه نشین بیرجند که درگیر آن هستند موضوع آموزش فرزندانشان است و این خانواده‌ها امید دارند تا با آموزش، فرزندانشان موقعیت اجتماعی بهتری پیدا کرده و زندگی بهتری داشته باشند که در همین راستا آموزش پرورش و اداره نوسازی مدارس بیرجند با اقدامات خود امید را در دل این خانواده‌ها زنده کرده است.

مدیر آموزش و پرورش بیرجند نیز در گفت‌وگو با تسنیم در مورد وضعیت آموزشی مدارس حاشیه بیرجند تصریح کرد: سطح آموزشی و امکانات این مدارس همانند دیگر مدارس مرکز شهر بوده و فقط مدارس حاشیه نشین دارای مشکل کمبود فضا هستند و ممکن است برای نیاز به کلاس بیشتر آزمایشگاه یا کارگاه کامپیوتر را حذف کنند.

سید حسین سجادی‌نژاد در خصوص وضعیت مالی دانش آموزان حاشیه نشین اظهار داشت: به علت خشکسالی و مشکلات روستایی ممکن است روستائیان با مهاجرت به شهر و کمبود بضاعت مالی در حاشیه بیرجند مانند مناطق دستگرد، چهکند، حاجی‌آباد و امیرآباد مستقر شوند و از لحاظ فرهنگی و مالی اکثر مردم حاشیه نشین در سطح پایین تری نسبت به مردم مرکز شهر هستند.

احداث  مدرسه برای دانش‌آموزان حاشیه نشین بیرجند

مدیرکل توسعه، نوسازی و تجهیز مدارس خراسان جنوبی هم در خصوص مدارس حاشیه بیرجند اظهار داشت: در چند سال اخیر به منظور از بین بردن مشکلات آموزشی در حاشیه شهر7 مدرسه با 3 هزار و 615 مترمربع زیربنا و اعتباری بالغ بر 3 هزار و 454 میلیون تومان افتتاح شد.

محمدرضا بیکی با اشاره به نام مدارس احداث شده بیان کرد: راهنمایی امیرآباد بیرجند با 4 کلاس و متراژ 100 مترمربع و اعتبار 120 میلیون تومان و توسعه 4 کلاس مدرسه امام سجاد دستگرد با متراژ  232 مترمربع و اعتبار 85 میلیون تومان از جمله این مدارس است.

وی افزود: همچنین توسعه 6 کلاس در سایت اداری بیرجند، 6 کلاس دبستان چهکند، 6 کلاس مجتمع جهانفر و توسل باقره بیرجند و 6 کلاس شهدای سایپا با متراژ 745 مترمربع در چند سال اخیر ساخته شد.

مدیرکل توسعه، نوسازی و تجهیز مدارس خراسان جنوبی گفت: توسعه 4 کلاس حسین‌آباد سادات با 303 مترمربع زیربنا و اعتباری بالغ بر 211 میلیون تومان از جمله مدارسی است که برای رفع مشکل آموزشی در حاشیه شهر احداث شده است.

وی با بیان اینکه در حال حاضر در مناطق حاشیه بیرجند 4 ابتدایی پسرانه و 4 ابتدایی دخترانه موجود است، افزود: یک متوسطه دوره اول پسرانه و دوره اول دخترانه به همراه یک دوره دوم دخترانه و دوره دوم پسرانه در مناطق حاشیه بیرجند تأسیس شده است که بیش از 3 هزار دانش‌آموز در این مدارس مشغول به تحصیل هستند.

گزارش از زهره سعید‌زاده

انتهای پیام/ ب



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: حاشیه نشینی , خراسان جنوبی ,
:: بازدید از این مطلب : 181
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 9 مرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre
علی لهراسبی معتقد است برنامه‌ی «ماه عسل» باعث آشنایی مردم با درد‌هایی می‌شود که در بطن جامعه نهفته‌است.
دفاع یک خواننده پاپ از احسان علیخانی
به گزارش باشگاه شبانه (باشگاه خبرنگاران)، علی لهراسبی متنی را درباره‌ی برنامه‌ی «ماه عسل» در صفحه‌ی اینستاگرامش منتشر کرده و گفته که  این متن فقط یک دل‌نوشته است.

متن کامل نوشته‌ی این خواننده بدین شرح است: «ماه عسل؛ ماه ی که با این نام عسل شده تا به خاطر بیاریم دردهایی که در بطن جامعه نهفتن؛ دردهایی که هر روز بی دغدغه از کنارشون فقط رد می شیم و حالا به واسطه این ماهِ عسل، تلخیهاشو می بینیم تا شاید دست خدا بشیم روی زمین برای باز کردن گره ای از زندگی بنده ای که تو خلوت، خدا رو صدا کرده و این افتخار کمی نیست. . . 

«ماه عسل» سال هاست در راس ویژه برنامه های این ماه از رسانه ملی در حال پخش هست؛ برنامه ای که تونسته مخاطب رو جذب کنه تا پای این صفحه جادویی بنشینه، بحث کنه، نظر بده، نقد کنه و . . . برنامه ای که تونسته اکثریت رو با هر اعتقاد و هر نگاهی، به فکر فرو ببره و بی شک جمع کردن این همه تفکر و اندیشه و عقاید در کنار هم به قدری ارزشمنده که قیمت نداره و همه اینها یعنی «موفقیت» و موفق شدن تو جامعه ای مثل ایران کار خیلی مشکلی هست؛ وقتی قراره هر شب توسط میلیون ها نفر نقد بشی و این نقدها بسط پیدا کنه و جهت گیری بشه و . . .

به دل نگیریم اما بی رودروایستی با خودمون، تمامی ما مردم این جامعه صاحب نظر و عقیده و در کل منتقدیم و خودمون هم اینو می دونیم.

نه می خوام دفاع کنم و نه نقد، همونطور که گفتم این تنها یک دلنوشته ست.

خودمونیم، مشکل غم و غصه و شادی و لبخند نیست. مشکل گذشته و آینده و حال کسی نیست. مشکل حتی سوژه ها نیستند.

مشکل نگاه ماست که انتقاد رو با دیدی منفی تعبیر می کنیم؛ چشمامونو روی تمام لحظه های خوب می بندیم و فقط . . .

بیایم با خودمون روراست باشیم. ما سال هاست دردها رو در جامعه می بینیم. هیچ تصویری در این برنامه برای ما تازگی نداره. ما سال هاست بچه های طلاق رو دیدیم، فقر رو دیدیم، بیماری و اعتیاد و بی خانمانی رو دیدیم، از طرفی هم خرج های خیره کننده بعضی از مراسم ها و جشن ها رو دیدیم، داستان های مختلفی از آدم ها شنیدیم و . . .

می بینید هیچ چی تازگی نداره بجز اون لحظه ای که با دیدن همون صحنه های تکراری قلبمون به درد میاد و لااقل به اندازه یک دعا، دلمونو با خدا صاف می کنیم و آرزو می کنیم ای کاش می تونستم کاری کنم و اصلا تنها حسی که این ماه رو عسل کرده همین شیرینی دعاست.

خودمونیم، گاهی برای فرار از تموم اون چیزی که با تصویر و فیلم و موسیقی تو زندگیمون پر رنگ می شه، چه ساده روی سوالها و چراها خط می کشیم. «ماه عسل» برنامه ای ست که سال ها هر شب بی تکرار و گاهی با تابوشکنی، جامعه رو حلاجی می کنه تا بلکه نگاهمونو تغییر بده پس شاید بهتره گاهی افکار شخصیمونو کنار بذاریم و از بیرون یک مساله به درونش نگاه کنیم. ماهمون عسل.»


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: احسان علیخانی , دفاع , لهراسبی ,
:: بازدید از این مطلب : 152
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre

 

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴ را در این گزارش مشاهده کنید.
به گزارش باشگاه شبانه (باشگاه خبرنگاران)،تصاویر امروز را از سقوط قطار به رودخانه ای در پاکستان آغاز می‌کنیم؛ در ادامه تصاویری اعتراض مردم یونان، نماز جمعه مردم هند و مسابقات قایقرانی در مجارستان را خواهیم دید.

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴

برترین تصاویر جهان در ۱۳ تیر ۹۴


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: عکس , برترتیر , 94 ,
:: بازدید از این مطلب : 147
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 15 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre

 

ای کاش مرکزی باشد به عنوان موزه موسیقی تا همه یادگاری های هنرمندان موسیقی کشور در آن حفظ و نگهداری شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران به نقل از پرشین وی: این عكس اتاق مرتضي در منزل پدر و مادرش گرفته شده است. به نوشته برادر مرتضی "اين وسايل مرتضي است كه تا وقتي هستيم دست نخواهد خورد يادگاري هايي از مرتضاي عزيزم كه هر كدومشون يك دنيا خاطره با خودشون بهمراه دارند" البته در کنار این مطلب برارد مرتضي باید گفت که ای کاش مرکزی باشد به عنوان موزه موسیقی تا همه یادگاری های هنرمندان موسیقی کشور در آن حفظ و نگهداری شود. 


 
اتاق مرتضی پاشایی و یادگاری هایش
 
  


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: مرتضی پاشایی , عکس اتاق ,
:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 6 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre
گزارش؛
سوء قصد به جان مقام معظم رهبری در روز ششم تیر۱۳۶۰ اتفاق افتاد که حادثه تلخی را در اذهان ملت ایران به ثبت رساند.
به گزارش خبرنگار احزاب و تشکل‌های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران؛ چهار یا پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت و جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام(ره) رسیده بودند، بعد از دیدار طبق برنامه‌ی شنبه‌ها عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند.
 
خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای  که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام(ره) در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگویشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌
 
 
نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود.
 
آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.»
 
 
بین جمعیت، ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فر و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.
 
یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری، نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار!
 
آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.
 
 
امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت ‌افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».
 
بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند.
 
در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته.
 
 
در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و  آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند.
 
با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»
 
 
انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اکسیژن و  پایه‌ی آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد.
 
یکی از محافظ‌ها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.
 
محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.
 
محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»
 
 
ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام کرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.
 
سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌کردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت.
 
 
یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟
 
فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند.
 
دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.
 
دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.»
 
عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».
 
هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»
 
 
با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.
 
دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یک‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ی این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ضایعه‌ی کوچکی هم در ریه دیده بودند.
 
آقا لوله‌ی تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»
 
دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد که برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است. می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.»
 
بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند.
 
***
 
 
امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیورا گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.
 
حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ی هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:
 
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت  سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی»
 
آقای هاشمی می‌گفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس می‌کنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوال‌پرسی می‌کرد. حاج احمدآقا هم همین‌طور؛ مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند.
 
کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، دستگاه‌های درمانی ما را به‌هم می‌ریزد و عملکردشان را مختل می‌کند!
 
خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند.
 
 
آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت.
 
***
 
 
"وقتی که در مسجدی که من بودم بمب منفجر شد، از وقتی که بار اوّل بر زمین افتادم، که البته نفهمیدم چطور شد که افتادم ، تا وقتی که به کلّی بیهوش شدم، سه مرتبه، برای لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه هم یک احساسی داشتم. آن حالات، هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. حالا یکی را عرض می‌کنم: در یکی از حالات، احساس کردم که دارم می‌روم؛ یعنی احساس کردم که مرگ در مقابل من است. کاملاً در آن مرز عالم برزخ، خودم را دیدم و احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی به جز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی! یعنی هر چه هم عمل پشت سرخودش داشته باشد، باز اگر نتواند تفضّل الهی و رحمت خدا را جلب کند، خاطر جمع به آن عمل نیست. آدم شک می‌کند: آیا این عمل را با اخلاص به‌جا آوردم؟ آیا نیّتم صددرصد، خدایی بود؟ آیا در آن شرک و ریا نبود؟ آیا ملاحظه‌ی این و آن نبود؟
 
به‌هرحال، ماها مرکز عیوبیم. متأسّفانه، همه‌ی شائبه‌ها در ما هست. آن‌جا انسان احساس می‌کند که مثل پرِ کاهی بین زمین و آسمان است. از همه چیز منقطع می‌شود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و پیش خدای متعال، تضرّع نمودم و گفتم: «پروردگارا! می‌بینی که من چقدر دستم خالی است و چیزی ندارم و محتاجم! اگر تفضّلی بکنی، کرده‌ای وَاِلّا ما رفته‌ایم.» منظورم مردن نبود؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد، بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم.."
 
 
 
 
جمعی از اعضای تیم حفاظت و اعضای تیم پزشکی حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای بعد از ۲۵ سال، در محضر رهبر انقلاب به بیان خاطرات و ناگفته‌هایی از حادثه تلخ ترور در ششم تیر۱۳۶۰ پرداختند.
 
در این مراسم که نزدیک به ۴ ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجی‌باشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه ۳ نفر از تیم پزشکی ایشان، دکتر میلانی، دکتر زرگر و دکتر منافی، به مرور خاطرات خود از ششم تیر ۱۳۶۰ پرداختند. آنچه می‌خوانید روایتی است کوتاه از این نشست.
 
 
- اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
 
- راست می‌گه! مثل همیشه نبود، هفته‌ی قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
 
- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوت‌ها درست کرده بودیم.
 
- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
 
- سوال‌ها هم خیلی تند و بعضا بی‌ربط بود...
 
- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.
 
- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلا دختر ندارم!
 
- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.
 
- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!
 
- منم فکر کردم ضبط بچه‌های خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
 
- ولی نفر آخر، از خودشون بود!
 
- آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
 
- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله‌تر از آقا!
 
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
 
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید.
 
- منبری‌ها این جور مواقع کمی عقب و جلو می‌شن تا بلکه صدا درست بشه!
 
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
 
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
 
- اول فکر کردم، تیر اندازی شده...
 
- سریع اسلحه‌ام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...
 
 
دیداری بعد از ۲۵ سال
از راست آقایان دکتر باقی، دکتر میلانی، دکتر منافی، محمود خسروی‌وفا، دکتر زرگر، جوادیان، حسین جباری، مجتبی حیاتی، دکتر مرندی، رضا حاجی‌باشی، پناهی، حجت‌الاسلام مطلبی
 
 
و اشک، چنان سر می‌خورد توی صورتش که هر چه‌قدر هم لبش را بگزد؛ نمی‌تواند کنترلش کند... سرش را تکان می‌دهد و به "حاجی‌باشی" نگاه می‌کند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشک‌هایش را می‌چیند. "پناهی" به دادش می‌رسد و ادامه می‌دهد: مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحه‌ام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم، بغضش را فرو می‌خورد، "آقا" از سمت چپ به پهلو افتاده‌اند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند کرده بود و به سمت در می‌رفت...
 
"جوادیان" که هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تکان می‌دهد و حتی چشم‌هایش را هم از ما می‌دزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه می‌دهد: هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر ۴۰برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلی‌‌اش نوشته بودند: "‌اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!"
 
***
 
به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره‌ی من کردند و از هوش رفتند. بعد‌ها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: "دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می‌کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود..."
 
حاجی‌باشی یکدفعه نگاهش را از زمین می‌کند و بلندتر می‌گوید: توی ماشین همه‌اش به این فکر بودم که اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی می‌گن؟! و دوباره باران، حرف‌هایش را خیس می‌کند.
 
"جوادیان" ادامه می‌دهد: از جلوی یک درمانگاه گذشتیم که گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."
 
پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یک نفر غرق خون توی آغوش جباری، ۳ نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دکتری که آمد و نبض آقا را گرفت، بی‌معطلی گفت: دیگه کار از کار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!"
 
به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یک کپسول اکسیژن که توی ماشین نمی‌رفت و بچه‌ها روی رکاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...
 
توی مسیر بی‌سیم را برداشتم و : حافظ هفت! مرکز... مرکز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آماده‌باش بود) بعد گفتم: مرکز! حافظ هفت مجروح شده!
 
دوباره همه با هم ساکت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز که از توی ماشین اعلام می‌کنند به دکتر فیاض بخش، دکتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.
 
ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه می‌شود. برانکارد می‌آورند. آقا را می‌رسانند پشت در اتاق عمل. دکتری که از اتاق عمل بیرون می‌آید؛ نبض را می‌گیرد و با اطمینان می‌گوید: "تمام کرده!" اما...
 
اما دکتر فاضل که آن روز اتفاقی و برای مشاوره‌ی یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل می‌رساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را می‌دهد.
 
***
 
شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.
 
دکتر زرگر ادامه می‌دهد: "رگ پیوندی می‌خواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبی‌اش کاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب."
 
دکتر میلانی هم که مثل دکتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه ۶۰ شده است، آرام و با تامل تعریف می‌کند: جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکش‌ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده‌ها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه کاملا دیده می‌شد. ۳۷ واحد خونی و فراورده‌های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش‌های انعقادی را مختل می‌کرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ‌ها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده‌ی ما نبود...
 
و دکتر منافی چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون می‌ریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عده‌ای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و می‌گفتند می‌خواهیم "قلبمان" را بدهیم... با هلی‌کوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی ۳ ساعت طول کشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند: همراهان من چطورند؟
 
 
***
 
چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:
 
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی
 
 
***
 
و حالا که ۲۵ سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان می‌دهد که به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج می‌شد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...
 
حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سال‌هاست ضربان قلب این مردم می‌گوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یک سفر غیبی به آن سوی ابرهاست که پیش رهبر مانده تا به قول دکتر میلانی: "با دست موعود بیعت کند..."
 
***
 
صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه می‌رسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز می‌ایستند... رهبر که می‌آید مثل پروانه‌های حرم رضوی که در بهار گرد زائر حضرتش بی‌قراری می‌کنند، دور آقا حلقه می‌زنند. دکتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا می‌رساند و همینطور که با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را می‌بوسد و غرق آن نگاه پدرانه می‌شود... و چه خنده‌ی شیرینی بر لب‌های رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سال‌های جوانی را یکجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی.


:: موضوعات مرتبط: سیاسی , ,
:: برچسب‌ها: 3 تیر , حادثه , خاطره , رهبر ,
:: بازدید از این مطلب : 137
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 6 تير 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre

 

مردم مسلمان دنیا هر کدام با روشی خاص به استقبال ماه میهمانی خدا می‌روند.
به گزارش خبرنگار اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران، مردم کشورهای مسلمان هر کدام با روشی متفاوت و آداب و رسوم خاص خود به استقبال ماه مبارک رمضان می روند. در ادامه چند عکس از آداب و رسوم کشورهای گوناگون را برای شما جمع آوری کرده‌ایم.

 
رمضان از قاب دوربین سایر کشورها+تصاویر
 
 
رمضان از قاب دوربین سایر کشورها+تصاویر
 
 
 
رمضان از قاب دوربین سایر کشورها+تصاویر
 
 
رمضان از قاب دوربین سایر کشورها+تصاویر
 
رمضان از قاب دوربین سایر کشورها+تصاویر

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 147
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre

لیگ جهانی والیبال 2015؛
سومین دیدار تیم‌های ملی والیبال ایران و آمریکا در آغاز دور برگشت رقابتهای گروهی لیگ جهانی امشب ساعت 21:00 در مجموعه ورزشی آزادی تهران و سالن 12 هزار نفری برگزار می‌شود.
ایران-آمریکا / وحشت یانکی‌ها از هوادارانبه گزارش خبرنگار حوزه توپ و تور گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران؛ این دیدار حساس و سنگین در شرایطی برگزار می‌شود که تیم ملی والیبال آمریکایی‌بعد از شش برد متوالی خانگی نخستین بازی خارج از خانه را در تهران تجربه می‌کنند و این احتمال می‌رود ملی‌پوشان کشورمان آغازکننده روند باخت‌های یانکی‌ها باشند.

تیم‌های ملی والیبال ایران و آمریکا در آغاز دور برگشت رقابتهای لیگ جهانی والیبال به مصاف هم می‌روند. این بازی از گروه B رقابت‌های لیگ جهانی ساعت ۲۱ روز جمعه در سالن ۱۲ هزار نفری مجموعه ورزشی آزادی برگزار خواهد شد. رویارویی این دو تیم یکی از مهمترین بازی‌هایی است که این هفته برگزار می‌شود.

بازی در سالن آزادی تهران، و وحشتی که حریفان از رویارویی با ایران در این سالن دارند می‌تواند حتی در جدال برابر مدافع قهرمانی لیگ جهانی نیز کفه ترازو را به سود ایران سنگین‌تر کند.

در دو بازی رفت دو تیم که به میزبانی آمریکا در لس‌آنجلس برگزار شده بود میزبان به خوبی از ناهماهنگی و دور بودن بازیکنان ایرانی از شرایط مطلوب استفاده لازم را برد و دو برد متوالی و مشابه ۳ بر یک را کسب کرد. در هر دو دیداری که تیم کشورمان مقابل آمریکا برگزار کرده بود ست سوم را برد ولی در دیگر ست‌ها نتیجه را وگذار کرد.

آمریکا در دیدارهایی که مقابل ایران، لهستان (قهرمان جهان در سال ۲۰۱۴) و روسیه (قهرمان المپیک ۲۰۱۲ لندن) برگزار کرد، پیروز شد و تنها در یک مسابقه یک امتیاز به لهستان داد که این نشان از آمادگی و انگیزه‌های فراوان شاگردان جان اسپرو برای دفاع از عنوان قهرمانی خود در مسابقات امسال دارد.

در آن‌سوی میدان تیم ایران قرار دارد. تیمی که بازی‌ها را خوب شروع نکرد و در دو دیدار ابتدایی مقابل آمریکا و مسابقه نخست در زمین لهستان موفق به کسب امتیاز نشد اما در دیدار دوم در خانه قهرمان جهان یک امتیاز کسب کرد و در ادامه دو پیروزی ۳ امتیازی باور نکردنی را در خانه روسیه، قهرمان المپیک ۲۰۱۲ لندن بدست آورد تا تنها تیمی باشد که در دور رفت ۷ امتیاز از دیدارهای خارج از خانه کسب کرد. این امتیازات در حالی به دست آمد که بازیکنان ایران با آسیب‌دیدگی متوالی مواجه بودند و حتی فرهاد ظریف هم برای درمان مستقیما از لهستان راهی تهران شد.

ایران در دو دوره قبلی که در لیگ جهانی حضور داشت نشان داد در دیدارهای خانگی از قدرت دوچندانی برخوردار است. فشار مضاعفی که ۱۲ هزار تماشاچی پرشور ایرانی به حریفان وارد می‌کنند زبانزد اهالی دنیای توپ و تور شده است. از طرفی دیگر بازیکنان کشورمان در دیدارهای خانگی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار هستند که این موضوع امیدواری‌ها را برای شکست آمریکا دوچندان کرده است.

با وجود اینکه از والیبال آمریکا به عنوان تیمی یاد می‌شود که کیفیت کار آن در دیدارهای خارج از خانه با داخل خانه چندان تفاوتی نخواهد کرد اما به طور حتم شرایط ایران با آن تیمی که در هفته نخست مقابل مدافع قهرمانی به میدان رفته بود فرق کرده است. تیم کشورمان بازی به بازی بهتر شده و در ادامه کار بازیکنانی مثل معنوی‌نژاد، عبادی‌پور، صنوبر و مرندی با درخشش خود نشان داده‌اند که می‌توان در شرایط سخت روی آن‌ها حساب باز کرد و دیگر نگران آنالیز بازیکنان اصلی نبود.

آمریکا در هر دو بازی نخست خود برابر ایران روی سرویس‌های کریستین سن، ساندر، اندرسون و دیگر ستاره‌های خود دریافت کننده‌های تیم کشورمان را تحت فشار قرار داده بود و به طور حتم در این بازی هم برای سرویس‌های خود برنامه دارند و این در حالی است که در دیدارهای پایانی دور رفت هم دریافت‌های اول تیم کشورمان بهبود یافت و هم اینکه شاگردان کواچ در زدن سرویس‌های هدفمند شرایط بهتری پیدا کرده‌اند.

بی‌تردید تیم کشورمان با منسجم‌ترین و کلاسیک‌ترین تیم حال حاضر والیبال دنیا بازی دارد ولی این باور عمومی وجود دارد که تیم کشورمان در تهران می‌تواند از پس آمریکا بربیاید. تیم ایران که شرایط خوبی را برای صعود به مرحله نهایی فراهم کرده است با پیروزی بر آمریکا می‌تواند گام بلندی را برای راه‌یابی به مرحله نهایی بردارد



:: موضوعات مرتبط: ورزشی , ,
:: بازدید از این مطلب : 163
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 | نظرات ()
نوشته شده توسط : zohre
احسان عليخانی برنامه ماه عسل ٩٤ را با فضايی كهكشانی و با تغييراتی كوچك به روی آنتن برد.
به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران شب گذشته در اولین روز از ماه مبارک رمضان اولين برنامه ماه عسل ٩٤به روی آنتن شبكه سه سيما رفت.
 
احسان علیخانی پس از سلام و احوالپرسی با همراهان همیشگی اش ،از اینکه امسال هم توفيق اجراي اين برنامه را پيدا كرده ،اظهار خوشحالی کرد و گفت: رفاقت ما ده ساله شده و ما با یک تدارک چند ماهه امده ایم.اما مي خواهيم در همين شروع برنامه از يك شغل استعفا دهيم و ان هم ناظر ،ناظم و داناي كلي است.  
 
سپس با پخش تیتراژ ابتدایی سال گذشته ،نوستالژي ماه عسل ٩٣ و مرحوم پاشايي در ميان مخاطبان زنده شد.
 
پس از آن تیتراژ ابتدایی با صدای امیر علی بهادری در فضای ماه عسل طنین انداز شد.قسمت بعدي برنامه  ایتمی ازسرنوشت  مهمانان سال گذشته بود که خود مهمانان به شكل سلفي از  وضعيت كنوني زندگيشان براي مخاطبان پروپا قرص برنامه سخن گفته بودند.
 
پس از دیالوگهای طولانی مجری برنامه دکور ماه عسل 94 رونمایی شد بعد از باز شدن درب كشويي مانند دکوری با فضای کهکشانی دیده شد.سه زوج جوان  به همراه یک پسر روی صندلی های انتهايي دكور نشسته بودند و بعد دو مهمان اصلی برنامه درروبري این مهمانان و مقابل مجری نشستند و داستان حضور خود رابازگو كردند .زوج جوانی که پنج سال از زندگی مشترکشان می گذشت و زمانی که تنها یک سال از مراسم نامزدیشان گذشته بود یک جروبحث كوچك منجر به اين شده بود كه مهدي برای اثبات عشق خود به همسرش خود را از بالكن طبقه دوم به پایین بياندازد .عليخاني از مهمانان خواست تا پس از شنيدن قصه اين زوج جوان در مورد اين اتفاق اظهار نظر كنند.
 
تيتراژ پاياني برنامه هم با آهنك "دست منو بگير "با صداي احسان خواجه امیری نواخته شد.
 
گويا حضور مهماناني به غير از مهمانان  اصلي برنامه و نظر درباره قصه ي انها همان تغييراتي بود كه پيش از اين درخبرها عنوان كرده بودند كه امسال ماه عسل با تغييراتي همراه خواهد بود ،اما عجيب انجاست كه خود عليخاني در همان ابتدا عنوان كرد كه بيايد در اين ماه از شغل ناظم ،ناظر و داناي كلي استعفا دهيم.
 


:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , ,
:: برچسب‌ها: رمضان94 , ماه عسل ,
:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 29 خرداد 1394 | نظرات ()